افسردگی بیماری شایع روزگار و تقریبا همهگیر نسل ماست. خیلیهامان جوری زندگی میکنیم که فقط تمام بشود و برود رد کارش. انگیزه نداریم. خوشحالیها تاثیر زودگذر و کمی دارند و غمها تاثیر طولانی و مسری. دکتری را میشناسم که میگفت اگر میتوانست قرصهایی نظیر فلوکستین، آسنترا و زاناکس را میریخت توی سد کرج تا همه بخورند. دوستانی که تجربه استفاده ازین قرصها را دارند میدانند که اصلا "چاره" نیستند، چاقی و عادتپذیری ازویژگیهای معمولشان هستند و بعد دلیل دیگری برای افسردگی هم به معضلاتمان اضافه میشود. مشکلاتمان حل نمیشوند و تازه اگر اثرگذاری قرصها خوب باشد بعد از مدتی ازینکه به سیبزمینی تبدیل شدهایم حالمان خراب میشود. در این میان "فیسبوک" ، "توئیتر" و فضاهای اینچنین چه جور چیزی هستند؟ تشدید کننده افسردگی؟ علامت افسردگی؟ واقعیت اینست که مدیاهای اینگونه ابزاری هستند برای گذراندن دورهمی افسردگی، وسیلههایی برای وقت تلف کردن و کشتن زندگی همانگونه که قرار است تمام شود و برود پی کارش. فیسبوک تشدیدکننده، راهحل و یا علامت ملال نیست فیسبوک خود افسردگیست.